واسه رد شدن از سیم خاردارها نیاز به یه نفر داشتن تا روی سیم خاردارها بخوابه و بقیه از روش رد بشن.

داوطلب زیاد بود.

قرعه انداختند.

افتاد بنام یه جوون.

همه اعتراض کردند الا یه پیرمرد!

گفت: «چیکار دارید! بنامش افتاده دیگه!»

بچه ها از پیرمرد بدشون اومد.

دوباره قرعه انداختند بازم افتاد بنام همون جوون.

جوون بلافاصله خودش رو به صورت انداخت رو سیم خاردار.

بچه ها با بی میلی و اجبار شروع کردن به رد شدن از روی بدن جوون.

همه رفتن الا پیرمرد.

گفتند: «بیا!»

گفت:« نه! شما برید! من باید وایسم بدن پسرم رو ببرم برای مادرشمادرش منتظره.


قرعه ی مین


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

وب‌نوشت شخصی محمدمهدی درویشی شاهکلائی شهر آینده قلم دامنه دوم يو پي اس مکلسان ، باتري UPS ، اينورتر نویسه های یک آشفته از سر پریشانی دانلود آهنگ جدید كافي نت كالج نت تربت حيدريه TXT علم و دانش یادداشتهای یک مدرس و پژوهشگر حوزه دفاعی